محل تبلیغات شما
وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَیْهِمْ قَالُوا یَا أَبَانَا مَا نَبْغِی هَذِهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَیْنَا وَنَمِیرُ أَهْلَنَا وَنَحْفَظُ أَخَانَا وَنَزْدَادُ كَیْلَ بَعِیرٍ ذَلِكَ كَیْلٌ یَسِیرٌ ﴿۶۵﴾
و هنگامى كه بارهاى خود را گشودند دریافتند كه سرمایه‏ شان بدانها بازگردانیده شده است گفتند اى پدر [دیگر] چه مى‏ خواهیم این سرمایه ماست كه به ما بازگردانیده شده است قوت خانواده خود را فراهم و برادرمان را نگهبانى مى ‏كنیم و [با بردن او] یك بار شتر مى‏ افزاییم و این [پیمانه اضافى نزد عزیز] پیمانه‏ اى ناچیز است (۶۵)
قَالَ لَنْ أُرْسِلَهُ مَعَكُمْ حَتَّى تُؤْتُونِ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ لَتَأْتُنَّنِی بِهِ إِلَّا أَنْ یُحَاطَ بِكُمْ فَلَمَّا آتَوْهُ مَوْثِقَهُمْ قَالَ اللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِیلٌ ﴿۶۶﴾
گفت هرگز او را با شما نخواهم فرستاد تا با من با نام خدا پیمان استوارى ببندید كه حتما او را نزد من باز آورید مگر آنكه گرفتار [حادثه‏ اى] شوید پس چون پیمان خود را با او استوار كردند [یعقوب] گفت‏ خدا بر آنچه مى‏ گوییم وكیل است (۶۶)
وَقَالَ یَا بَنِیَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِی عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَیْهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ ﴿۶۷﴾
و گفت اى پسران من [همه] از یك دروازه [به شهر] در نیایید بلكه از دروازه ‏هاى مختلف وارد شوید و من [با این سفارش] چیزى از [قضاى] خدا را از شما دور نمى‏ توانم داشت فرمان جز براى خدا نیست بر او توكل كردم و توكل‏كنندگان باید بر او توكل كنند (۶۷)
وَلَمَّا دَخَلُوا مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ أَبُوهُمْ مَا كَانَ یُغْنِی عَنْهُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا حَاجَةً فِی نَفْسِ یَعْقُوبَ قَضَاهَا وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِمَا عَلَّمْنَاهُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ ﴿۶۸﴾
و چون همان گونه كه پدرانشان به آنان فرمان داده بود وارد شدند [این كار] چیزى را در برابر خدا از آنان برطرف نمیکرد جز اینكه یعقوب نیازى را كه در دلش بود برآورد و بى‏ گمان او از [بركت] آنچه بدو آموخته بودیم داراى دانشى [فراوان] بود ولى بیشتر مردم نمى‏ دانند (۶۸)
وَلَمَّا دَخَلُوا عَلَى یُوسُفَ آوَى إِلَیْهِ أَخَاهُ قَالَ إِنِّی أَنَا أَخُوكَ فَلَا تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا یَعْمَلُونَ ﴿۶۹﴾
و هنگامى كه بر یوسف وارد شدند برادرش [بنیامین] را نزد خود جاى داد [و] گفت من برادر تو هستم بنابراین از آنچه [برادران] میکردند غمگین مباش (۶۹)
فَلَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَایَةَ فِی رَحْلِ أَخِیهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ ﴿۷۰﴾
پس هنگامى كه آنان را به خوار و بارشان مجهز كرد آبخورى را در بار برادرش نهاد سپس [به دستور او] نداكننده‏ اى بانگ درداد اى كاروانیان قطعا شما هستید (۷۰)
قَالُوا وَأَقْبَلُوا عَلَیْهِمْ مَاذَا تَفْقِدُونَ ﴿۷۱﴾
[برادران] در حالى كه به آنان روى كردند گفتند چه گم كرده‏ اید (۷۱)
قَالُوا نَفْقِدُ صُوَاعَ الْمَلِكِ وَلِمَنْ جَاءَ بِهِ حِمْلُ بَعِیرٍ وَأَنَا بِهِ زَعِیمٌ ﴿۷۲﴾
گفتند جام شاه را گم كرده‏ ایم و براى هر كس كه آن را بیاورد یك بار شتر خواهد بود و [متصدى گفت] من ضامن آنم (۷۲)
قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ مَا جِئْنَا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَمَا كُنَّا سَارِقِینَ ﴿۷۳﴾
گفتند به خدا سوگند شما خوب میدانید كه ما نیامده‏ ایم در این سرزمین فساد كنیم و ما نبوده‏ ایم (۷۳)
قَالُوا فَمَا جَزَاؤُهُ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِینَ ﴿۷۴﴾
گفتند پس اگر دروغ بگویید كیفرش چیست (۷۴)
قَالُوا جَزَاؤُهُ مَنْ وُجِدَ فِی رَحْلِهِ فَهُوَ جَزَاؤُهُ كَذَلِكَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ ﴿۷۵﴾
گفتندكیفرش [همان] كسى است كه [جام] در بار او پیدا شود پس كیفرش خود اوست ما ستمكاران را این گونه كیفر مى‏ دهیم (۷۵)
فَبَدَأَ بِأَوْعِیَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاءِ أَخِیهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِنْ وِعَاءِ أَخِیهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِیُوسُفَ مَا كَانَ لِیَأْخُذَ أَخَاهُ فِی دِینِ الْمَلِكِ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَنْ نَشَاءُ وَفَوْقَ كُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ ﴿۷۶﴾
پس [یوسف] به [بازرسى] بارهاى آنان پیش از بار برادرش پرداخت آنگاه آن را از بار برادرش [بنیامین] در آورد این گونه به یوسف شیوه آموختیم [چرا كه] او در آیین پادشاه نمى‏ توانست برادرش را بازداشت كند مگر اینكه خدا بخواهد [و چنین راهى بدو بنماید] درجات كسانى را كه بخواهیم بالا مى ‏بریم و فوق هر صاحب دانشى دانشورى است (۷۶)
قَالُوا إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ فَأَسَرَّهَا یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَلَمْ یُبْدِهَا لَهُمْ قَالَ أَنْتُمْ شَرٌّ مَكَانًا وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا تَصِفُونَ ﴿۷۷﴾
گفتند اگر او ى كرده پیش از این [نیز] برادرش ى كرده است‏ یوسف این [سخن] را در دل خود پنهان داشت و آن را برایشان آشكار نكرد [ولى] گفت موقعیت‏ شما بدتر [از او]ست و خدا به آنچه وصف مى ‏كنید داناتر است (۷۷)
قَالُوا یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ إِنَّ لَهُ أَبًا شَیْخًا كَبِیرًا فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ ﴿۷۸﴾
گفتند اى عزیز او پدرى پیر سالخورده دارد بنابراین یكى از ما را به جاى او بگیر كه ما تو را از نیكوكاران مى ‏بینیم (۷۸)
قَالَ مَعَاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنَا مَتَاعَنَا عِنْدَهُ إِنَّا إِذًا لَظَالِمُونَ ﴿۷۹﴾
گفت پناه به خدا كه جز آن كس را كه كالاى خود را نزد وى یافته‏ ایم بازداشت كنیم زیرا در آن صورت قطعا ستمكار خواهیم بود (۷۹)
فَلَمَّا اسْتَیْأَسُوا مِنْهُ خَلَصُوا نَجِیًّا قَالَ كَبِیرُهُمْ أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَیْكُمْ مَوْثِقًا مِنَ اللَّهِ وَمِنْ قَبْلُ مَا فَرَّطْتُمْ فِی یُوسُفَ فَلَنْ أَبْرَحَ الْأَرْضَ حَتَّى یَأْذَنَ لِی أَبِی أَوْ یَحْكُمَ اللَّهُ لِی وَهُوَ خَیْرُ الْحَاكِمِینَ ﴿۸۰﴾
پس چون از او نومید شدند رازگویان كنار كشیدند بزرگشان گفت مگر نمیدانید كه پدرتان با نام خدا پیمانى استوار از شما گرفته است و قبلا [هم] در باره یوسف تقصیر كردید هرگز از این سرزمین نمى ‏روم تا پدرم به من اجازه دهد یا خدا در حق من داورى كند و او بهترین داوران است (۸۰)
ارْجِعُوا إِلَى أَبِیكُمْ فَقُولُوا یَا أَبَانَا إِنَّ ابْنَكَ سَرَقَ وَمَا شَهِدْنَا إِلَّا بِمَا عَلِمْنَا وَمَا كُنَّا لِلْغَیْبِ حَافِظِینَ ﴿۸۱﴾
پیش پدرتان بازگردید و بگویید اى پدر پسرت ى كرده و ما جز آنچه مى‏ دانیم گواهى نمى‏ دهیم و ما نگهبان غیب نبودیم (۸۱)
وَاسْأَلِ الْقَرْیَةَ الَّتِی كُنَّا فِیهَا وَالْعِیرَ الَّتِی أَقْبَلْنَا فِیهَا وَإِنَّا لَصَادِقُونَ ﴿۸۲﴾
و از [مردم] شهرى كه در آن بودیم و كاروانى كه در میان آن آمدیم جویا شو و ما قطعا راست مى‏ گوییم (۸۲)
قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَى اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَنِی بِهِمْ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْعَلِیمُ الْحَكِیمُ ﴿۸۳﴾
[یعقوب] گفت [چنین نیست] بلكه نفس شما امرى [نادرست] را براى شما آراسته است پس [صبر من] صبرى نیكوست امید كه خدا همه آنان را به سوى من [باز] آورد كه او داناى حكیم است (۸۳)
وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِیمٌ ﴿۸۴﴾
و از آنان روى گردانید و گفت اى دریغ بر یوسف و در حالى كه اندوه خود را فرو مى ‏خورد چشمانش از اندوه سپید شد (۸۴)
قَالُوا تَاللَّهِ تَفْتَأُ تَذْكُرُ یُوسُفَ حَتَّى تَكُونَ حَرَضًا أَوْ تَكُونَ مِنَ الْهَالِكِینَ ﴿۸۵﴾
[پسران او] گفتند به خدا سوگند كه پیوسته یوسف را یاد مى ‏كنى تا بیمار شوى یا هلاك گردى (۸۵)
قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ ﴿۸۶﴾
گفت من شكایت غم و اندوه خود را پیش خدا مى برم و از [عنایت] خدا چیزى مى‏ دانم كه شما نمیدانید (۸۶) یوسف

تسلیت فرا رسیدن اربعین سالار شهیدان

اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَیْكَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِكُمْ .اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ .

إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿۷۵﴾

كه ,خدا ,قَالُوا ,مى ,اى ,گفتند ,خود را ,مِنَ اللَّهِ ,و ما ,در آن ,به خدا

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود فیلم ایرانی queschedorso نی نی دانشجو مَه خوبان منتظر کلیپ iranian kai Fan Club asigmado citetdispfon خرید میز پلاستیکی همراه ارزان تحریر چندکاره تاشو پلین تیبل میت 2020 الکترونیک